رسانه جامع کارآفرینی و نوآوری استان فارس

گفتگو با امیر رضا محقق مدیر عامل استودیو HiPromo + فیلم

ایده پرداز انیمیشن قمپز و خالق لحظه های شیرین دیرین دیرین شیرازی

.

یکی از جذاب ترین تجربه ها برای هر رسانه ای گفتگو با هنرمندان، خاصه اهالی طنز است ؛ ما در فارس استارت آپ فکر نمی کردیم در روزهای ابتدایی کار با کسب و کاری آشنا شویم که بر پایه طنازی و بداهه گویی و خلاقیت هنری بنا نهاده شده باشد .

امیر رضا محقق مدیر عامل استودیو Hi Promo  ، ایده پرداز و دوبلور انیمیشن قمپز و خالق لحظه های شیرین انیمیشن دیرین دیرین شیرازی در میز گفتگوی این هفته رسانه فارس استارت آپ در مقابل ما بود تا روایتگر قصه کسب و کارش باشد و از تجربه موفقیت ها و شکست هایش برای ما بگوید ، گفتگویی هر چند کوتاه اما بسیار شیرین و دلچسب و پر خنده…

[aparat id=”YuEWv”]

​بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم

از رسانه‌ی فارس استارت‌آپ خدمت تان هستیم. بدون مقدمه و خیلی خلاصه عرض کنم که رسانه‌ی ما  قرار است در حوزه‌ی کسب و کار اطلاع‌رسانی کند و با فعالین حوزه‌ی کسب و کار گفتگوهایی داشته باشد. لطفا  معرفی مختصری بفرمایید و در بخش اول سؤالات  بیوگرافی کلی از خودتان به مخاطبین ما بدهید و یک نمایی از شخصیت خودتان، فارغ از کسب و کارتان برای ما ترسیم نمایید.

من امیررضا محقق هستم، متولد ۱۵ مهرماه ۷۲ در شیراز و دانش‌آموخته‌ی فیزیک هسته‌ای دانشگاه شیراز که البته کارم کاملاً با رشته‌ی تحصیلی‌ام غیرمرتبط است. اما به جهت اینکه به هنر علاقه داشتم، از سن چهارده ، پانزده سالگی مجری برنامه‌های مختلف مدرسه می‌شدم؛ تا اینکه در دانشگاه خیلی جدی‌تر به آن نگاه کردم و اجرای برنامه‌های مختلفی در دانشگاه را می پذیرفتم برنامه هایی که یا خود دانشگاه برگزار می کرد و یا اینکه کانون‌های مختلف فرهنگی دانشگاه برگزار می‌کردند. به این ترتیب بیشتر زندگی‌ام به سمت هنر آمد تا اینکه بخواهد به سمت رشته تخصصی‌ام  برود.

در کدام مدرسه درس خوانده اید؟

من راهنمایی و دبیرستان نمونه دولتی رازی بودم، ناحیه‌ی چهار و در سال ۱۳۹۱ وارد دانشگاه شدم

ماجرای اجراهای سطح دانشگاه را کمی بیشتر توضیح دهید.

بله ، من رفتم کانون های‌ فرهنگی دانشگاه را پیدا کردم. یک کانونی داریم به اسم کانون خبر و رسانه. دیدم که یک دوره‌ی گویندگی دارند برگزار می‌کنند که مدرسش هم آقای قطب‌جهرمی، گوینده‌ی رادیو بودند و خیلی اتفاقی با یکی از دوستانم از جلوی معاونت فرهنگی دانشگاه رد می‌شدیم، دیدیم که برای این کارگاه فراخوان زده‌اند. گفتم: فلانی من چند روز است که تبلیغ این برنامه را در اینترنت در سامانه دانشگاه می‌بینم، می خواهم بروم ثبت‌نام کنم، می‌ترسم یادم برود. رفتیم و یک آقایی نشسته بود. سلام و علیکی کردیم و گفتیم که آمده ایم ثبت‌نام کنیم. اسم مان را نوشت که برای تست برایمان وقت بگذارد. جالب بود، گفت که قابلتان را ندارد ولی هزینه‌ی تست شش هزار تومان می‌شود و من آن شش هزار تومان را هم ؛ همراه نداشتم. (با خنده)، رفیقم حساب کرد و این شروعی بود بر فعالیت‌های جدی ای که در حوزه‌ی هنر انجام دادم.

در آن جلسه تست گویندگی دادید؟

بله تست گویندگی بود، در تالار فجر دانشگاه. حدود دویست و پنجاه نفر یا سیصد نفر آمدند. خود آقای قطب‌جهرمی هم آمدند و تست گرفتند. من آن تست را شرکت کردم. چکیده‌ی آن تست بیست و پنج نفر شدند که توی دو دوره‌ی گویندگی شرکت کردیم، یک دوره‌ی مقدماتی و یک دوره‌ی پیشرفته که از آن جمع اتفاقاً بچه‌های خیلی خوبی هم بیرون آمدند. حالا خودم را کنار بگذارم، بچه‌های خیلی خوب و با استعدادی بودند که خیلی‌هایشان را می‌دانم هنوز هم دارند ادامه می‌دهند.

بعضی‌هایشان به صورت رسمی دارند در صدا و سیما کار می‌کنند. بعضی‌هایشان را هم می‌دانم که توی گروه‌های دوبله هستند، در صدا و سیما نیستند. اما دارند این راه را ادامه می‌دهند.

شما خودتان هم پس از اینکه از تست بیرون آمدید گویندگی را ادامه دادید ؟

بله ، خودم هم ادامه دادم. ما خودمان یک گروه دوبله در دانشگاه داشتیم.

در دانشگاه شروع کردیم ، فیلم‌ها و انیمیشن‌های مختلف را دوبله کردن. خیلی برایم جالب بود. ما همیشه منتظر می‌نشستیم در کانون خبر و رسانه، ببینیم چه انیمیشنی آماده می‌شود، حالا دیزنی، پیکسار و یا هر کمپانی معروف دیگری که یک انیمیشن آماده شود و ما صداگذاری کنیم. یعنی همیشه آماده و مسلح نشسته بودیم که آقا آمد، سریع برویم دوبله‎اش کنیم. خُب این حس بدی داشت، اینکه شما همه‌اش مصرف‌کننده باشی. آن هم در فضای آن‌موقع. یک اصطلاحی هست در کارآفرینی به آن اقیانوس قرمز و اقیانوس آبی می‌گویند. دوبله در شیراز و در ایران آن زمانی که ما کار می‌کردیم اقیانوس قرمز بود. یعنی وقتی یک انیمیشن وارد می‌شد، به آن حمله می‌کردند (برای دوبله). یعنی شما می‌دیدی که یک‌دفعه ده‌تا نسخه‌ی دوبله از یک انیمیشن بیرون می‌آمد. کسی هم دیگر آن‌موقع کار ما را نمی‌دید. گروه‌های خوبی در تهران بودند، هنوز هم هستند و دارند کار می‌کنند، مجال هیچ رقابتی با آن‌ها را نداشتیم، ضمن اینکه رسانه‌اش را هم نداشتیم. یعنی کاری را که ما دوبله می‌کردیم نهایتاً می‌توانستیم در دانشگاه اکران کنیم. این شد که ما به این فکر افتادیم که ما نباید فقط مصرف‌کننده باشیم. اگر بتوانیم خودمان هم تولیدکننده باشیم خیلی خوب است. این دقیقاً مصادف شد با اینکه من آمدم مرکز نوآوری و کارآفرینی دانشگاه شیراز و دکتر سهراب‌پور را دیدم و با شتاب دهنده کوانتم و ایشان آشنا شدم.

این چه سالی هست؟

ابتدای سال ۹۶. یعنی هنوز هم شتاب دهنده کوانتم به طور رسمی افتتاح نشده بود. فکر کنم آخر ۹۵ بود که من به اینجا آمدم و عید ۹۶ فکر کنم افتتاح شد، که دکتر ستاری آمدند. خیلی اتفاقی یکی از تیم‌هایی که اینجا بودند و از دوستان ما محسوب می شدند؛ گفتند که ما یک کار موشن‌گرافیک می‌خواهیم، استارت‌آپ هم هستیم، پول نداریم بدهیم بیرون بسازند، خودمان داریم می‌سازیم. می‌آیید برایمان صداگذاری کنید ؟ می‌دانستند که من کار دوبله می‌کنم، گفتم: آره، کاری ندارد. برایشان یک متن هم نوشتم. خود متن تبلیغاتی را هم نوشتم که آره این مشکل است و این راه‌حلش است. گفتم که این مشکل هست و بابا به بچه‌اش می‌گوید:  بلند شو و برو آش بگیر و بچه به بابایش می‌گوید که «کی حوصله داره توی این ترافیک پاشه بره آش بگیره».

با لهجه‌ی شیرازی؟

نه، با لهجه نبود ولی با سه‌تا صدای مختلف بود؛ بابا و بچه که می‌گفت کی حوصله دارد و یک گوینده که می‌گفت: آها بهت فلان سایت را پیشنهاد می‌کنم که بروی آنلاین آش بخری و برایت درب خانه بیاورند. این سه‌تا صدا را خودم ضبط کردم و به بچه‌ها دادم. خیلی به اصطلاح دم‌دستی فرستادم برای بچه‌ها و گفتم که از روی این صداها بسازید؛ بعد می‌رویم استودیو و کامل آن را ضبط می‌کنیم. بچه‌های اینجا آن را کامل شنیده بودند. وقتی آمده بودم اینجا با دکتر سهراب‌پور صحبت کنم، دکتر گفت که آقا ما تو را پیدا کردیم. به شدت دوستان وزارت ارتباطات به دنبال این است که دیرین دیرین را به استان‌های مختلف بیاورند و آن را بصورت محلی شکل بدهند و برای شیراز ما تو را پیدا کرده ایم، تو گوینده‌ی آن هستی، حالا برو و بقیه‌ی تیمت را بردار و به اینجا بیاور. در واقع  از آخر رسیدیم به اول.

یعنی گوینده را پیدا کردید بعد رفتید تیم را ساختید؟

گوینده را پیدا کردند، بعد گفتیم حالا تیم انیمیشن پیدا کنیم. این همزمان شد با این اتفاق و من هم رفتم با یکی از دوستانم که دوست صمیمی‌ام بود، قضیه را مطرح کردم و یکی از افراد خانواده، از فامیل‌هایمان هم رشته‌ی انیمیشن خوانده بود، او را هم آوردیم و یک تیم کوچک تشکیل دادیم.

چند نفر؟

سه نفر.

یک دوبلور، یک نفر که کارهای سایت و کدنویسی‌هایمان را قرار بود انجام دهد و یک نفر هم که انیماتور بود.

سایت برای چی؟

سایت، خُب گفتیم چون می‌خواهیم کار در حوزه‌ی آی تی انجام دهیم، نیاز داریم که یک سایت هم داشته باشیم.

یعنی الزام استارت‌آپ بودن شما بود؟

الزامش را به ما گفتند که سایت هم داشته باشیم. بعد شروع کردیم و آمدیم اینجا ارائه دادیم.

با همان شخصیت‌های دیرین دیرین اصلی؟

نه.

یعنی آزاد بودید؟

یک شخصیت‌هایی را خودمان طراحی کردیم که هیچ‌وقت هم به مرحله‌ی بهره‌برداری نرسید. این‌ها را آمدیم طراحی کردیم. یک بابایی بود که همیشه مریض بود و خوابیده بود و بچه‌هایی داشت که همیشه دور او می‌نشستند و این همیشه به اینها یک پندی می‌داد قبل از مرگ و هیچ‌وقت هم نمی‌مرد. شروع به کار کردیم و یک ذره جلوتر رفتیم و گفتیم که خوب ما اینجا قبول شدیم و حالا باید یواش یواش کارهایمان را انیمیشن کنیم. آن فامیلمان که انیمیشن خوانده بود، گفت که من دیگر نمی‌توانم بیایم. گفتیم مگر می‌شود تو نیایی؟ اصلاً همه کار هست و تو. تو نیایی ما چه کار کنیم؟ ما می‌خواهیم اینجا انیمیشن بسازیم. گفت نه من می‌خواهم بروم دانشگاه و دانشگاه هم که بروم دیگر نمی‌توانم بیایم، الآن هم دارم یک جایی توی کافی‌نت کار می‌کنم و آنجا برایم حقوق دارد.

چه زمانی از شروع کار می‌گذشت ؟

شاید یک ماه. آره.

مثلاً یک قسمت پیش رفته بودید؟

اصلاً یک قسمت هم نشده بود.

هیچی. گفتم کجا می روی؟ گفت: نه آنجا دارد ماهی هشتصد تومان به من پول می‌دهند. گفتم بمانی اینجا، کارمان بگیرد، بیست و پنج میلیون به ما پول می‌دهند.

منظورتان  سرمایه‌ی اولیه استارت آپ بود ؟

بله سرمایه‌ی اولیه. من رفیقم را هم همینطوری آوردم. گفتم بیا بیست و پنج میلیون اینجا هست! خلاصه رفت.

یعنی یک طرح تجاری برای خودتان نداشتید ؟ نمی‌دانستید که چه می‌خواهد بشود؟

اصلاً بیزنس پلن ما هنوز آماده نشده بود.

امیر رضا محقق

یعنی نگاهتان صرفاً ساخت آن انیمیشن بود؟

فقط  ساخت انیمیشن و خیلی هم مبتدی، بدون اینکه اصلاً هیچ آموزشی دیده باشیم، هیچ تجربه‌ای داشته باشیم، واقعاً هیچی، زیر صفر.

گفتیم این هم رفت حالا چه کار کنیم؟ چندروز آمدیم دیدیم نمی‌شود. یکی از دوستانم بود که تیزر می‌ساخت؛ تیزرهای رئال تبلیغاتی. با دوربین می‌رفت فیلم می‌گرفت. آمد و گفت که من هستم . من هم گفتم که اینجا بیست و پنج میلیون پول می‌دهند.( با خنده ) او هم گفت من هستم. خیلی هم خوب است. برویم شروع به کار کنیم. شروع به کار که کردیم و یک ذره جلوتر رفتیم اصلاً انیمیشن یادمان رفت. گفتیم حالا کار جور می‌شود، پروژه می‌آید و فلان. البته چندتا پروژه هم جور شد.

حتی یکی ش مال تهران بود. منتها هزینه‌ هایی که می‌گفتند معقول نبود، اینکه شما استارت‌آپ هستید دیگر، همین‌قدر بس است. ما گفتیم نه، برویم آنجا ضبط کنیم، بگیریم و بیاییم، نمی‌شود ما هم گفتیم نه. یک مدتی که گذشت آن بنده‌ی خدا دید که از بیست و پنج میلیون خبری نیست ، او هم شل کرد و نیامد. زنگ زدم و گفتم فلانی نمی‌آیی؟ گفت: نه، من بدبختی دارم و می‌خواهم زن بگیرم. بیایم اینجا که چی !! او هم رفت. ما دوتایی نشستیم. یک بنده خدایی آمد و گفت من کارگردانم و برایتان تیزر می‌سازم، کیفش را ببرید با بهترین کیفیت. گفتیم این کارهای قبلی رفیق ما است؛ نگاه کن، همچنین چیزی می‌ساخته است. گفت: اینکه آشغال است، من برایتان یک چیزی می‌سازم که اسکار بگیرد. گفتیم باشد. بیا شروع کنیم. آمد و شروع کرد.

او را هم با همان بیست و پنج میلیون تومان راضی کردید؟

نه، خدا را شکر این خودش مایه‌دار بود و نیازی به بیست و پنج تومان ما نداشت. یک پروژه به ما پیشنهاد شد، تهران. گفتند به ما یک برآورد هزینه بدهید که چقدر می‌شود؟ گفتیم یک دقیقه اینطوری هست و اینقدر و اینطوری. خُب آقای فلانی شما الآن به عنوان کارگردان این قضیه؛ چه چیزی به نظرت لازم است؟ گفت: سه‌تا دوربین می‌خواهیم، دوتا فیلمبردار می‌خواهیم روزی اینقدر، دوربین‌ها روزی اینقدر. یک فلت نورپردازی می‌خواهیم اینقدر. این سرجمع سه و نیم وسایلش می‌شود. خودمان هم بلیط مان که برویم و بیاییم را حساب کردیم و دیدیم ده میلیون شد. گفتیم مگر این آدم خُل است که با ما کار کند. ده میلیون را تهران با یکی کار می‌کند. آن رفیق قبلی مان هم خودش فیلم می‌گرفت، خودش ادیت می‌کرد و فلان هم می‌کرد. این تازه خودش می‌خواست یک لشکر برای ما جور کند. گفتیم دستت درد نکند.

و او هم از تیم جدا شد؟

آره. او هم رفت. بعد دیدیم که کار دیرین دیرین دارد جدی‌تر می‌شود. دیده می‌شد…

هنوز هم حتی شروع به کار نکرده بودیم، فقط در حد حرف بود. ما مرتب داشتیم با تهیه‌کننده‌ی دیرین دیرین، آقای ابوالحسنی جلسه می‌گذاشتیم و می‌‌رفتیم تهران و می‌آمدیم تا ببینیم چطوری می‌توانیم کار کنیم. تا اینکه بالاخره این اتفاق افتاد و همکاری مان شکل گرفت. گفتیم با صداگذاری شروع کنیم.

 یعنی آنها بسازند شما صداگذاری کنید؟

نه ؛ آنها کارهایی را که ساخته‌اند؛ ما صداگذاری کنیم. داستانش را تغییر دهیم. یک کارمان هم بیرون آمد. چندتا از کارها همینطور پشت سرهم بیرون آمد و مردم خیلی استقبال کردند. یعنی من یادم هست اولین قسمتی که رسماً بیرون دادیم، یک تاکسی بود که هی رد می‌شد. هر مسیری که می‌گفتند سوار نمی‌ کرد. می‌گفت مثلاً کوزه‌گری، سر پونصد، سر قبله، سه راه دارالرحمه … هرجا می‌گفتند این ماشین نمی‌رفت. تا اینکه می گفتند : دربست. ایستاد. این را که منتشر کردیم یادم هست که همه خیلی دوست داشتند و توی یک روز ۲۴ هزار تا ویو توی تلگرام خورد. تلگرام هنوز فیلتر نبود. همه توی کانال‌هایشان گذاشتند و ویو رفت بالا و خیلی جذاب شد. دکتر یک روز ما را کشید کنار و گفت تا کی می‌خواهید دوبله کنید (با خنده). شما باید انیمیشن بسازید. خیلی جدی پیگیر شدیم برای انیماتور. نرم‌افزامان هم طوری بود که هرکسی کار نمی‌کرد. همه افتر افکت را کار می‌کردند. ما با « موهو » باید می‌ساختیم که کسی کار نمی‌کرد.

چرا با موهو؟

چون انیمیشن اصلی دیرین دیرین با موهو ساخته می‌شد. ما الآن فقط می‌خواستیم دیتاها را بگیریم و فقط انیمیت بزنیم. خود من و دوستم وقتی وارد این کار شدیم واقعاً هیچی نمی‌دانستیم. فتوشاپ، پریمایر، هیچی، صفر. خودمان اینقدر توی کار آمدیم و این چندنفری که آمدند توی تیم و جدا شدند، اینقدر روی دست این‌ها نگاه کردیم، یاد گرفتیم با فتوشاپ کار کنیم، با پریمایر کار کنیم. اصلاً یک حرکت‌هایی می‌زدیم، دیرین دیرین خود تهران می‌گفتند این را ساختید؟ می‌گفتیم: نه بابا (با خنده)، ما هنوز چیزی نداریم بسازیم، مال خودتان هست.

مثلاً یک حرکت‌هایی توی انیمیشن انجام می‌دادیم، خیلی عجیب و غریب، همه‌اش هم با پریمایر. همان دوستم گفت پسرخاله‌ام هم مثل خودمان است، می‌رود دنبال یک چیزی تا پیدایش می‌کند و به او گفتم بنشیند ببیند می‌تواند آنقدر با این نرم‌افزار کار کند تا خودش یاد بگیرد. آموزش‌ها هم توی اینترنت هست. گفتم: باشد، چه اشکالی دارد، عالی هست. آمد و نشست کار کرد. شروع کرد کار کردن و با آن ور رفتن و این را بالا و پایین کن، آن را امتحان کن، بالاخره فهمید که چطوری با آن کار کند. همینطوری همینطوری گفتیم خوب ما الآن آماده‌ایم که انیمیشن بسازیم. خوب چه لازم داریم؟ گفتند که یک سرور لازم داری، با این مشخصات. چقدر است؟ ده میلیون. اُه، ده میلیون از کجا بیاوریم؟ بیست و پنج میلیون مان را هم هنوز نداده‌اند (با خنده). شروع کردیم و موقعی که واقعاً مطمئن شدیم که دیگر الآن آماده‌ی این هستیم که یک قسمت بسازیم.

یک قسمت هم ساخته بودید؟ البته آن صداگذاری؟

صداگذاری‌ها خیلی بود.

آن صداگذاری اولیه که گفتید ۲۴ هزار ویو خورد کی بود؟

تاکسی، فکر کنم تقریباً قبل عید، اسفند ۹۶ بود که ما منتشر کردیم. دیگر به یک جایی رسیدیم … خیلی صداگذاری کردیم. شاید بتوانم به شما بگویم ده- پانزده‌تا کلیپ ، صداگذاری کردیم. توی پیج هم که می‌گذاشتیم اکثراً متوجه آن نمی‌شدند، اگر هم متوجه می‌شدند می‌گفتند که خیلی کارتان باحال و خوب است و فکر می‌کردند دزدی هست.

نمی‌دانستند که ما هماهنگ هستیم. دیگر آماده شدیم گفتیم که ما الآن می‌توانیم بسازیم، ده میلیون را چه کار کنیم؟ دیدیم که راهی نداریم. گشتیم و خیلی اتفاقی یک نفر آمد سفارش داد و گفت من دوتا قسمت می‌خواهم، تبلیغاتی. گفتیم که ما هر قسمت را می‌توانیم پنج تومان بگیریم. دو قسمت ده تومان. گفت که باشد. پول سرورمان جور شد. رفتیم سرور را خریدیم و آوردیم و یک هزینه‌ای هم دادیم که نیروی فنی تهران به شیراز آمد و همه‌ی سیستم‌های ما را به سرور وصل کرد. به سرور تهران وصل شدیم و همه‌ی بانک انیمیت زیر دست ما آمد. کاراکترها، بک گراندها، آبجکت‌ها، همه‌چیز. دیگر بهشت شد. شروع به ساختن کردیم و کار کردیم و کار کردیم و …

قصه‌ها را چه کسی می‌نوشت؟

قصه‌ها را آقای نگهبان می‌نوشت. همان دوست عزیزم که روز اول با هم شروع کردیم.

به سفارش می‌نوشتند؟

بعضی‌هایش اینگونه بود که سناریوی اختصاصی نبود. ما یک معضل فرهنگی را پیدا می‌کردیم و راجع به آن کار می‌نوشتیم.

خودمان. یک موقعی هم مثلاً یک کار تبلیغی بود مثلاً یک کفش‌فروشی بود، می‌گفت بیا راجع به کفش‌فروشی من تبلیغ بساز. خیلی کارها دیده شد. خیلی بیشتر مردم دوستش داشتند و کارها حرفه‌ای‌تر شده بود. ولی یک چیزی باز هم داشت ما را قلقلک می‌کرد. ما هنوز به آن استقلالی که می‌خواستیم نرسیده بودیم.

کاراکترها مال خودتان نبود؟

شخصیت ها مال خودمان نبود. ما هنوز سوئیچ مان دست یکی دیگر بود. هروقت دلش می‌خواست می‌توانست بگوید که دیگر نسازید.

صداگذاری‌ها تکی بود؟ فقط خودتان بودید؟

آره. همه‌اش را خودم می‌گفتم. این اذیت می‌کرد که باز سوئیچ ما دست یکی دیگر است. به این فکر می‌کردیم که ما باید هرچه سریع‌تر یک کاری که کار خودمان هست را بالا بیاوریم. ایده‌ی قُمپز از همان موقع شروع شد؛ تقریباً می‌شود گفت آخرهای سال ۹۷بود. زمستان سال ۹۷ بود که ما به فکر قمپز افتادیم. یک کاری که مال خودمان هست و رویش هرچقدر زمان بگذاریم متعلق به خودمان هست و ارزش پیدا می‌کند.

نترسیدید از اینکه بخواهید از ساز و کار موفق قبلی فاصله بگیرید؟

خیلی ترسناک بود و ریسک بود. ریسک خیلی بزرگی بود. ریسک اینکه ما فالوورهایمان را از دست بدهیم و از یک پیج شما اگر فالوورهایش را بگیرید دیگر چیزی ندارد و برای کسب و کاری مثل ما که درآمدمان از روی شبکه‌های اجتماعی مان هست، وقتی پیج مان را بگیرند دیگر هیچ چیزی نداریم.

عکس العمل صاحبان دیرین دیرین تهران چه بود؟

اتفاقاً ما با دیرین دیرین خیلی دوست هستیم و اتفاقاً آقای ابوالحسنی تهیه‌کننده‌ی دیرین دیرین خیلی ما را توی قمپز تشویق کرد. خدا را شکر از روز اولی که ما آقای ابوالحسنی را پیدا کردیم، به عنوان یک آدم واقعاً نیک او را دیدیم. که هنوز هم با او دوستیم، هنوز هم با او می‌گوییم و می‌خندیم. وقتی به شیراز می آید با هم بیرون می‌رویم، ما تهران می‌رویم سر می زنیم.

لوگوی قمپز

از قصه‌ی قمپز بگویید ؟ چه شکلی شد که ایده قمپز شکل گرفت ؟

قمپز از آنجایی شکل گرفت که ما گفتیم اصلاً این کار را می‌خواهیم ملی شود. اصلاً ویژه شیرازی ها نباشد، ملی بشود. یک تعدادی کاراکتر طراحی کردیم. شروع به کار کردیم و ساختیم. در ادامه دیدیم نه، خیلی سخت است که ملی شود. ما باید از لوکال خودمان به ملی برسیم، نه اینکه یک‌دفعه برویم توی یک بازار گنده‌تر غرق شویم و ندانیم چه خبر است. گفتیم کار محلی می‌کنیم. آن‌موقع دیرین دیرین پیجش ۱۹ هزارتا فالوور داشت. گفتیم که کار قمپز را روی همین پیج می‌آوریم و اسمش را تغییر می‌دهیم. فوقش تا ۱۰هزار تا پایین می‌آید. باز اشکال ندارد، لااقل می‌دانیم ما ۱۰هزار مخاطب وفادار داریم که دارند ما را دنبال می‌کنند.

کار جدید را هم می‌بینند؟

آره دیگر، گفتیم که تنها کاری که می‌شود کرد همین است. خیلی دنبال خرید پیج رفتیم و دیدیم قیمت‌ها خیلی گران است. گفتم ما هرقدر که دنبال پیج برویم که بخریم، آخرش کسی که دنبال این موضوع باشد توی آن نیست، یا خیلی کم است.

واقعی نیستند؟

واقعی نیستند یا خیلی کم است. حالا واقعی هم باشند، مثلاً طرف آمده است یک پیج فوتبالی فالو کرده است، حالا ما آمده‌ایم و آن را انیمیشن کرده‌ایم. می‌آید و انفالو می‌کند. دیدیم بهترین کار همین است. پیج را کردیم قمپز و یک شبه ضربتی و خیلی چریکی، آمدیم همه‌ی پست‌ها را برداشتیم و یک پست گذاشتیم که قمپز شروع شد. آموزش زبان شیرازی، با تأکید بر اینکه شیرازی زبان است، لهجه نیست. شروع کردیم و مردم خیلی آن را دوست داشتند.

آن قسمت ها  چقدر هم خوب است واقعاً.

آره، مردم خیلی آن را دوست داشتند.

حالا چرا پست‌های دیرین دیرین را برداشتید؟

دوست داشتیم ماهیت این پیج دیگر مال قمپز باشد. برای دیرین دیرین الآن یک پیج داریم که حدود ۶ هزارتا عضو دارد. ولی تأکید را روی این گذاشتیم که این فقط مال قمپز است.

 کلمه‌ی قمپز از کجا آمد؟

 قمپز یک کلمه‌ای است که هم شیرازی‌ها استفاده می‌کنند و هم مردم کل کشور. داستانش که همان توپی هست که می‌گفتند فلانی دارد قمپز در می‌کند که آن توپ صدای خیلی زیادی داشته است، اما قدرت تخریب زیادی نداشته است. وقتی می‌زدند، می‌گفتند قمپز دارند در می‌کنند، فقط صدا هست. شیرازی‌ها به شخص هم قمپز می‌گویند. می‌گویند فلانی خیلی قمپز است یعنی خیلی ادعایش می‌شود، توی این هم یک ظرافتی بود.

ایده‌ی خودتان بود؟

واقعاً این را یادم نمی‌آید، اینها همه‌اش از توی اتاق فکرهایمان بیرون می‌آید. اتاق فکرمان هم این مدلی نیست. ممکن است سه‌تایی توی خانه خوابیده باشیم، یک‌دفعه یک چیزی توی ذهنمان بیاید و اجرایش کنیم.

تیم تان هنوز همان سه نفر هست؟

تیم اصلی مان هنوز همان سه نفراست ، ولی کار بزرگتر شده است. یعنی الآن ما حدود دو سه نفر داریم که به تیم مان اضافه شده‌اند، از آن‌طرف هم ده نفر به طور غیرمستقیم دارند با ما کار می‌کنند.

چه کاری می‌کنند؟

کار صدابرداری، کار انتشار در شبکه‌های مجازی را انجام می‌دهند. کار طراحی گرفیک مان را انجام می‌دهند. برایمان انیمیت انجام می‌دهند، کارهای مختلف.

الآن از مرحله‌ی سرمایه‌گذاری و اینها گذشتید؟

آره، بیست و پنج میلیون را گرفتیم (خنده). جالب است، موقعی گرفتیم که دیگر به چشم مان نمی‌آمد. یعنی گفتیم خوب این هم آمد، بگذارید خرج کار کنیم.

الان وضعیت درآمدی خوب است؟

خدا را شکر، خوب است.

سفارش‌ها خوب است؟

آره، خدا را شکر خوب است. الآن قمپز با توجه به اینکه از خردادماه، خردادماه تولد رسمیش بود که ما اولین قسمت را منتشر کردیم. خردادماه سال ۱۳۹۸. برج سه تا برج هشت، پنج ماه دارد از تولدش می‌گذرد، خدا را شکر مردم آن را دوست داشتند و دنبالش کردند.

حالا دیگر داریم روی آن مرتب ایده‌ها و فکرهای جدیدی می‌دهیم که شاید توی دیرین دیرین دستمان بسته بود و نمی‌شد خیلی کارهای عجیب و غریب و محیرالعقولی انجام دهیم، ولی اینجا داریم مرتب کارهای مختلف را تست می‌کنیم. دستمان بازتر است، چیزهای مختلف می‌گوییم. شاید آن‌موقع توی دیرین دیرین مجبور بودیم فقط راجع به استان خودمان حرف بزنیم. اما الآن اگر یک معضلی توی کشور باشد راجع به آن هم خیلی راحت به عنوان یک رسانه‌ی مستقل صحبت می‌کنیم.

انیمیشن قمپز

الآن چقدر فالوور دارید؟

الآن به ۳۱ هزارتا تقریباً رسیده ایم. می‌خواستم همین را بگویم، پست قمپز را که گذاشتیم، گفتیم تا ۱۰ k پایین می‌آید، اشکالی ندارد. رفت بالاتر، آنفالو هم کردند ولی شاید به هزارتا هم نرسید. یکی آمده بود و نوشته بود: امان از این پیج‌های فروشی، ما کی این را فالو کرده بودیم، آنفالو کرد. ولی خُب تعداد کمی بودند.

الآن توی قمپز هم نگاهتان همین است، هم تبلیغات و هم معضل‌های فرهنگی؟

آره، ولی سعی می‌کنیم کارهایمان خیلی متفاوت‌تر باشد، هم از نظر ساختاری و هم از نظر خود جنس کارها. الآن اگر ما کاری را تبلیغ می‌کنیم، مثلاً همین قمستی که الآن پشت سر من دارد پخش می‌شود، کار تبلیغی است. ولی آن تبلیغ خیلی ریز و ملایم است. توی دیرین دیرین خیلی قطعی و سفت و سخت دقیقاً می‌گفتیم این تبلیغ است، از اول تا آخرش اسم خود اسپانسر بود. ولی الآن اینطوری نیستیم. خیلی ملایم‌تر که مردم هم آن را دوست داشته باشند، وایرال بشود.

تعداد قسمت‌های قمپز از زمان تولد رسمی چند تا است ؟

پنجاه و سه‌تا.  قمپز، پنجاه و سه‌تا. ما دوشنبه‌ها یک قمپز نیوز هم داریم که معمولاً روی تصاویر واقعی اخبار است و یک گوینده که روی آن خبر می‌گوید. شنبه ها و چهارشنبه‌ها فقط انیمیشن داریم.

معمولاً سعی می‌کنیم پست‌های تبلیغاتی مان را هم توی همین روزها جا دهیم. یعنی خیلی زیاد جلوی چشم مخاطب هم نباشیم که خسته‌کننده شویم.

این خیلی مهم است که مخاطب را با خودتان نگه‌دارید؟

کجاها دیگر کارها پخش شده است؟

دیرین دیرین خیلی جالب بود. ما یک قسمت کار کردیم برای شب یلدا، از کلیپ یک خواننده‌ی لس‌آنجلسی را برداشتیم، روی آهنگش کار کردیم … کارهایی که دیرین دیرین خیلی می‌کند و خود آن خواننده آن را گذاشت. خیلی بازدید داشت. یعنی توی پیج خودش تقریباً ۴۰۰ هزارتا بازدید داشت. هی پشت سر آن، پیج‌های مختلف گذاشتند، ۳۰۰ هزار، ۴۰۰هزار، اینطوری مرتب دست به دست شد. توی قمپز کار روز دختر را که زدیم، که آن هم کار موزیکال بود، دکتر احمد حلت برای روز دختر  آن را توی پیجش گذاشت و آن را به دختر خودش تقدیم کرد و ما را هم زیر آن منشن کرد. آنجا هم خیلی بازدید داشتیم. آقای مجری‌ای که کنار آقای رشیدپور توی برنامه‌ی صبحگاهی‌اش می‌نشست، او هم آن را توی پیجش گذاشت.

کانال تلگرامیتان فعال است؟

کانال تلگرامیمان فعال است ولی تلگرام واقعاً مخاطبش خیلی ریزش کرده است.

 چندتا هست الآن؟

الآن فکر کنم تقریباً ۱۲۰۰ تا هست. نگاه کن دیرین دیرین تا قبل از اینکه فیلتر شود از اینستای مان جلوتربود. یعنی ۷ هزارتا عضو داشت در حالی که اینستایمان ۴ هزارتا بود، اینقدر جلوتر بود.

الآن هم اصل کار توی اینستا هست؟

اصل کار توی اینستا هست، ولی توی تلگرام هم می‌گذاریم.

معمولاً روی همان یک دقیقه متمرکز هستید؟

نه، یک دقیقه شاید خیلی قصه ها ابتر بماند. سعی می‌کنیم که تا جایی که بشود قسمت را جمع کنیم، ادامه دهیم.

خُب باز هم از قمپز بگویید که برای آن چه برنامه ای دارید؟

ما در قمپز سعی می کنیم خیلی تخصصی‌تر راجع به خود شیرازی‌ها حرف بزنیم. زبان شیرازی‌ها، کلمه‌ها و اصطلاحاتی که می‌گویند. مثلاً ما یک قسمت می‌خواهیم منتشر کنیم راجع به واژه‌ی «دولشمَز». خودم کلی فکر کردم تا یادم آمد. دولشمز اصلاً یعنی چه؟ شاید هیچ‌کس هیچ ایده‌ای راجع به آن نداشته باشد. ما می‌آییم راجع به این یک قسمت، یک سناریو تعریف می‌کنیم. می‌گوییم که این کلمه یعنی این. خیلی این دید فرهنگی‌تر است. چون می‌دانید اینها تاریخ شفاهی هستند، جایی نوشته نشده‌اند؛ سینه به سینه جلو آمده‌اند. بیشتر خودم توی ذهنم این است، این یک خدمتی هست شاید برای آینده‌ها، برای بچه‎هایمان. افرادی که هیچ وقت نشنیده‌اند.

چندتا از قسمت ‌ها کارهای فرهنگی بوده است؟

خیلی از آنها. شاید بگویم بیشتر ازسی‌تایش. بین سی تا چهل کار فرهنگی بوده است. یک موقع‌ها هم هست که اعصابمان خُرد می‌شود و کار سیاسی می‌زنیم (خنده). دست خودمان نیست.

آینده‌ی قمپز را چگونه می‌بینید؟

آینده‌ی قمپز، علاوه بر اینکه خودش دارد به یک رسانه‌ی محلی قوی تبدیل می‌شود، به سمت تبدیل شدن به یک رسانه‌ی بسیار خوب برای کودکان می رود. یعنی ما داریم سعی می‌کنیم که یک مجموعه‌ای را در کنارش تولید کنیم، حالا اسمش هرچه که بخواهیم بگذاریم که تا الآن چندتا گزینه داریم، این فقط کار کودک در آن هست. کار کودکی که وقتی پدر و مادر توی دست بچه ها‌یشان این صفحه را گذاشتند، با خیال راحت دنبال کارهایشان بروند. بدانند هیچ چیز بدی توی این صفحه برای بچه‌هایشان نیست.

برای کار کردن توی رسانه‌ی رسمی هم برنامه‌ای دارید؟

داریم صحبت می‌کنیم، داریم مرتب مذاکره می‌کنیم ببینیم کجا بهتر است این اتفاق بیفتد. خود من الآن در صدا و سیما هم مجری تلویزیون و هم گوینده‌ی رادیو هستم. آن‌طرف هم مطمئناً خیلی علاقه هست برای ورود قمپز به صدا و سیما. باید ببینیم چقدر می‌توانیم خودمان را مطابق با  چارچوب‌های صدا و سیما کنیم. یک موقع می‌بینیم اگر بخواهیم کاملاً منطبق شویم، شاید مخاطبمان افت و کاهش پیدا کند و بگوید دیگر اصلاً این قمپز نیست.

بخشی از شوخی‌ها را هم ممکن است از دست بدهید؟

شاید از دست بدهیم و بگوییم نه، نمی‌خواهیم.

 برنامه‌ی توسعه هم دارید، مثلاً چندسال دیگر می‌دانید کجا قرار است بروید؟

آره، دقیقاً آن بحث کار کودک، همان برنامه‌ی توسعه‌ی ماست. یک پروژه‌ی خیلی سنگین می‌شود. از این جهت می‌گویم سنگین که احتیاج دارد که کاملاً یک تیم نویسندگی کودک باشد. یک تیم انیمیشن مخصوص این کار باشد. تیم مان بزرگ‌تر می‌شود، ولی خوب داریم حسابی فکرهایش را می‌کنیم که بی‌گدار به آب نزنیم و یک کار کاملاً تجاری خوب و مطمئن از آب دربیاید.

ارتباطتان با کسب و کارهای شیراز چطور است؟

خوب است، با خیلی از آن‌ها کار کرده‌ایم. خیلی‌هایشان را می‌شناسیم و ما سعی کرده‌ایم که با همه دوست باشیم. یعنی از کسب و کارهای مختلف بگیر تا اداره‌های مختلف …

حتی رویدادها؟

رویدادها، هرجایی باشد ما سعی می‌کنیم دست دوستیمان را دراز کنیم.

جذاب‌ترین سفارشی که داشتید چه بوده است؟

نمی‌شود گفت. خیلی جذاب است (خنده).

آنقدر جذاب است که نمی‌شود گفت؟

آره. از  آن نام نامبرها بود.

یعنی رقمی جذاب بود؟

نه، از نظر جنس کاری خیلی جذاب بوده است (خنده).  کار جذابی بود، چون فکر نمی‌کردیم اینقدر دیده شده باشیم ولی دیده شده بودیم.

بازخورد دیده شدنتان فقط از طریق اینستا هست؟

توی اینستاگرام الآن خیلی مخاطب داریم به نظرم رسانه‌ی اول در دست مردم ایران است. ولی من خودم این مدلی هستم یعنی تا موقعی که یک جا در گوشی یک نفر نشنوم، نمی‌فهمم که مردم آن را دوست دارند یا نه.

با اینفلوانسرها هم ارتباطی دارید؟

با چندتایشان آره. با چندتا از بچه‌های شیراز در ارتباط هستیم و می‌شناسیمشان.

که بازنشر کنند کارهایتان را؟

در حدی که بارنشر کنند نه.

کانال‌ها و پیج های پربیننده چطور؟

کانال‌ها آره. کانال‌ها و پیج‌های شیراز در دیرین دیرین مخصوصاً برای دیده شدن کار خیلی به ما کمک کردند.

ولی دیگر برای قمپز که آمد ما هم دیگر یک ذره باید خرج کنیم (خنده).

اگر موافق باشید بخش سوم گفتگو و در واقع بخش پایانی را به زیست بوم استارت آپی فارس اختصاص بدهیم ؟

خواهش می‌کنم.

شما درواقع جنستان استارت‌آپ هست؟ یعنی ما تیم شما را بعنوان یک استارت‌آپ باید بشناسیم یا اینکه بعنوان یک رسانه باید بشناسیم؟ چه شکلی باید با آن مواجه شویم؟

ما  از نظر خودمان یک استارت‌آپ تولید محتوا هستیم. استارت‌آپ نه به آن معنی که نیاز داشته باشیم به یک سایت و یا یک خدمت دلیوری آنلاین. ولی خُب طبق تعریف ما از استارت‌آپ می توانیم بگوییم، به نظرم جزء آن تعریف قرار می‌گیریم. چون یک باب جدیدی را در این رسانه‌ها برای تولید محتوا باز کردیم، مخصوصاً توی استان.

هم جنس فرهنگی، هم جنس تبلیغاتی، هم جنس کسب و کاری؟ همه‌ی اینها را می‌توانید پوشش دهید؟

یکی از معضلاتی که ما داشتیم، توی کسب و کارهای آنلاین می‌گویند بزرگترین نعمت‌ برای هر کسب و کار رقیب است. رقیب نصف بار فرهنگ‌سازی آن کسب و کار را به دوش می‌کشد. ما هیچ رقیبی نداشتیم و این شاید بدترین قسمت ماجرا بود که ما باید به هر کسب و کاری که می‌رسیدیم می‌گفتیم که می‌شود از این راه هم تبلیغ کرد. اینقدر مردم سرشان توی موبایل هست، حتی موقع رانندگی که خطرناکترین لحظه‌ی زندگیشان می‌تواند باشد، که یک ثانیه بعدش اصلاً نباشند ولی باز سرشان توی موبایل است، یعنی می‌شود از موبایل برای تبلیغات استفاده کرد.

ما یک جایی گفتیم که صدا و سیما می‌آید وسط سریال تبلیغ می‌گذارد. ما صدا را می‌بندیم، یک کانال دیگر می‌زنیم، اعصابمان خرد می‌شود. چهارتا فحش هم می‌دهیم که این چه موقع تبلیغ گذاشتن بود؟ روز اول ما گفتیم که باید کاری کنیم که مردم برای دیدن تبلیغات ما پول بدهند. الآن کسی که توی اینستاگرامش تبلیغات ما را نگاه می‌کند، دارد پول می‌دهد.پول داده اینترنت خریده است و دارد نگاه می‌کند.

یک زمانی من با معاون وزیر ارتباطات جلسه داشتم، آقای دکتر هاشمی. گفتم آقای دکتر هاشمی، می‌دانید فایده‌ی ما برای اپراتورها چیه؟ گفت: چیه؟ گفتم: ما یک کلیپ منتشر کردیم برای شب یلدا، اتفاقاً اسپانسر هم داشت، این به گفته‌ی خود اسپانسر توی پیج‌های مختلف سه میلیون بازدید داشت. سه میلیون بازدید، ما بگوییم کلیپ مان پنح مگ بوده است، سه میلیون پنج مگ چند مگ می‌شود؟ گفت: می‌شود ۱۵ میلیون مگ. گفتم: ۱۵ هزار گیگ دیگر؟ گفت: بله. گفتم: هر گیگی را اپراتورها چند می‌فروشند؟ گفتیم: سه هزار تومان، حالا وای‌فایی هم گفتیم. این اپراتورهای تلفن همراه را هم نگفتیم. گفتم: من با یک قسمت ۴۵ میلیون تومان توی جیب اپراتور ریختم. الآن این یک قسمت من بود، من یک رسانه هستم، یک رسانه‌ی محلی هستم. امثال رسانه‌های بزرگی که مثل دیرین دیرین توی کشور دارند کار می‌کنند، چقدر دارند پول به اپراتورها می‌دهند، چقدر برایشان دارند درآمدزایی می‌کنند.

مشابه کار خودتان را جای دیگری دیده اید؟ چه ایران چه خارج از کشور؟

آره، توی ایران داریم. اگر بحث لوکال باشد، توی قزوین داریم به اسم بودبودک، آنها هم کارشان خیلی خوب است.

این محلی است؟

آره، با لهجه تولید می‌کنند. توی خوزستان هم هست به اسم هلل یوس، حتماً یک جاهایی دیده اید. با همان پوشش محلی خودشان هستند.

توی دنیا هم نمونه‌ای سراغ دارید؟

توی دنیا نمونه‌ای که اینطوری لوکال باشد نه، ولی خوب وب سری‌ها کلاً توی کل دنیا هستند. نمونه‌های معروفش هم که توی ایران دیرین دیرین و سوری لند و هیچی دیگه یا همان پندانه، اینها کارهای قوی‌ای هستند.

کوانتوم چقدر در موفقیت تیم شما مؤثر بود است ؟

آن داستانی که برایتان گفتم که ما روز اول وقعاً صفر و زیر صفر بودیم، اگر به این نقطه رسیدیم واقعاً کوانتوم خیلی تأثیرگذار بوده است، مخصوصاً توی دید بازاری ما. ما خیلی احتیاج داریم که دید استارت‌آپ‌هایمان را بازاری کنیم. الآن خیلی از استارت‌آپ‌هایمان متأسفانه توی یک جای بسته‌ای هستند و می‌گویند من اگر الآن این کار را بکنم، وای چه می‌شود؟! نمی‌داند که مشتری اصلاً دنبال همچین چیزی نمی‌آید، نیازش نیست. به خاطر نشناختن بازار است.

تحلیل بازار دقیقی ندارند. نیاز مشتری را نمی‌شناسند. برای همین خیلی‌هایشان به شکست نزدیک می‌شوند. کوانتوم به ما این کمک را کرد که در هر لحظه‌ی این کسب و کار واقعاً داشتیم می‌جنگیدیم. هر لحظه‌اش استرس‌آور و عذاب‌آور بود. شاید واقعاً یک شب‌هایی بوده است که تا صبح نخوابیدیم که باید چه کار کنیم که از پس این مشکل بربیاییم.

شاید هم اصلاً به اینجا نمی‌رسیدیم. ببینید شتاب‌دهنده خوب مطلق نیست که من بخواهم بگویم، یک مزایایی و یک معایبی دارد. من همیشه می‌گویم، سعی کرده‌ام از مزایایش در نهایت استفاده کنم، ولی از معایبش سعی می‌کردم خودم یک کاری کنم که گیر نیافتم.

ازدواج کرده‌اید؟

نه هنوز .

می‌خواستم بگویم که این کلیپ‌ها را بچه‌های خودتان هم می‌بینند (خنده) …

برنامه‌ریزی کردم برای بچه‌ی خودم بعداً بگذارم.

خیلی‌ها هستند می‌آیند و ما را می‌بینند و می‌گویند فلان قسمت تان هست، بچه‌ی ما تا شب‌ها آن را نبیند، نمی‌خوابد. می‌گویم: خدا را شکر.

مؤثرترین کمک کوانتوم، به نظر من شاید همین دید بازاری بود که به ما داد. الآن دکتر سهراب‌پور وقتی راجع به کار با هم صحبت می‌کنیم، می‌گوید که کار الآن در چه وضعیتی است؟ می‌گویم دکتر فلان هست، اینطوری هست. می‌گوید: من خیالم از شما راحت هست، شما خودتان دیگر می‌دانید چه کار کنید. دیگر بازار توی دستتان آمده و پول زیر زبانتان مزه کرده است (خنده). واقعاً همین است خیلی کمک می‌کند که لحظه‌های که نیاز داری، جدا از این کاری که من انجام می‌دهم کسی حاضر هست پول خرج کند برای این کار من، توی آن لحظه‌ها قشنگ دستت می‌آید که چقدر ایده‌ات ارزش دارد.

در حوزه‌ی گردشگری کمتر ورود کرده‌اید؟

آره، برنامه داریم برای عید امسال که ان‌شاءالله بتوانیم یک تعداد قسمت آماده کنیم در بحث گردشگری و توزیع سفر.

معرفی اماکن هست؟

آره، برنامه داشتیم پارسال این کار را انجام دهیم، با اسپانسر در دقیقه‌ی نود به نتیجه نرسیدیم، آن‌موقع هم اتفاقاً با دیرین دیرین بودیم، اسپانسرمان هم خیلی خوب بود، در دقیقه‌ی نود به نتیجه نرسیدیم، گفت چون دیرین دیرین است نه. اگر قمپز آن‌موقع بود، قطعاً با ما آن کار را انجام می‌داد. ولی گفت چون دیرین دیرین هست نه، با آنها در ارتباط هستید؟ گفتیم: بله، ما شعبه‌ی شیراز همان دیرین دیرین هستیم. گفت: خوب، پس نه. ولی واقعاً برنامه‌اش را برای این کار داریم.

از فیزیک هسته‌ای تا اینجا، الآن دیگر متمرکز روی کسب و کار هستید، آن را ترک کرده‌اید؟

آره. آخر نفهمیدیم انتگرال کجای زندگیمان به درد می‌خورد (خنده).

چند نفر تمام وقت در تیم شما کار می‌کنند؟

الآن چهار نفر.

کلام آخر هم با خودتان …

صحبتی نیست، خیلی متشکرم که تشریف آوردید. درد  دل‌های ما را هم شنیدید. اذیتتان کردیم.

پیشنهادی، چیزی، بحثی با رسانه‌های این حوزه دارید؟

ما یک برنامه‌ی خیلی مفصلی داریم برای انتخابات بهمن‌ماه که البته کاملاً فراجناحی هست.

فرهنگ‌سازی می‌کنید؟

آره، رویکردمان کاملاً این است که اصلاً به چه کسی باید رأی بدهیم به عنوان نماینده، بعد هم چهارسال بخواهد برای ما تصمیم‌گیری کند. قسمت‌های جالبی هم از آب درمی‌آید. چون در عین سیاسی بودنش، خیلی جالب هست و مفید است که هرکسی اینها را بداند. معمولاً هم اینطوری هستیم، کاری که انجام می‌دهیم این است که هیچ‌قت یک شخص را مورد هدف قرار نمی‌دهیم، یک تفکر را مورد هدف قرار می‌دهیم. حالا آن تفکر ممکن است از هر جناح سیاسی باشد، تفکری که اشتباه باشد را سعی می‌کنیم آن را نقد کنیم و توی قسمت‌هایمان همیشه سعی می‌کنیم جانب عدالت را رعایت کنیم. خیلی قاضی نشویم، بیشتر یک طعنه‌ای بزنیم.

خیلی جاها می‌گویم که حالا یک نفر دقیقاً مشخص برگشته گفته که مثلاً این گوشی سفید است. می‌گوییم یکی از مدیران گفته‌اند: این گوشی سفید است یعنی خواستیم در جریان باشید که این گوشی مشکی است. یعنی مستقیم هم نمی‌گوییم که آقای فلانی تو گفتی. خیلی سعی می‌کنیم که حساب‌شده این کار را انجام دهیم که نه مشکلی برایمان پیش بیاید. تا امروز هم خدا را شکر مشکلی برایمان پیش نیامده است و حرفمان را هم زده‌ایم و مردم هم دوست داشته‌اند به عنوان یک رسانه‌ی مردمی، بدون جهت‌گیری و باندبازی و اینطور چیزها. خیلی سعی کردند برای انتخابات مجلس این کار را از ما بگیرند که آقا بیا برای آقای فلانی، فقط بگو چند. حاجی گفتند که چک سفید می‌آوریم، ولی خوب سراغ این چیزها نرفتیم و نمی‌رویم. هدفمان کاملاً مشخص است.

برایتان آرزوی موفقیت می‌کنیم. خیلی لطف کردید.

ممنونم. خوشحال شدم.

[aparat id=”YuEWv”]

 

10plugin.ir